کد مطلب:90284 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

عمار یاسر و رضای الهی











عمار یاسر، چهره ی شناخته شده ی تقوا و فضیلت و مرد مبارزی كه برای رسیدن به هدف، لحظه ای خستگی از خود نشان نداد و در این راه شكنجه های فراوان از كفار قریش و دشمنان اسلام دید. وی در جنگهای بدر، احد، خندق و دیگر نبردها در ركاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم حضور فعال داشت و در فتوحات اسلامی دوران خلفا، نیز در صحنه ها حاضر بود و فعالیت می نمود.

عمار به حبشه و مدینه، هجرت كرده و بر دو قبله نماز خواند. در مدینه بر مبشر بن عبدالمنذر وارد شد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بین او و حذیفه بن یمان عقد اخوت بست.

عمار از پرشورترین اصحاب پیامبر به شمار می رفت و در سنگر مبارزه حاضر

[صفحه 112]

بود و برای اعلای كلمه ی حق، سخت می كوشید، به همین جهت مورد خشم عثمان قرار گرفت و در این راه آزارها و اذیتها دید. وی در جنگهای جمل و صفین، ملتزم ركاب امیر مومنان علیه السلام بود و با شهامت بی نظیری می جنگید. فداكاری و جانثاری وی نسبت به مولا معروف و در صفحات تاریخ مشهود و معروف است.

وی در جنگ صفین، در سن 94 سالگی و در ربیع الاخر سال 37، به شهادت رسید.

عمار كمی پیش از شهادت، سخنی در مورد رضا و تسلیم دارد كه شایان ذكر است. نصر بن مزاحم واقعه نگار جنگ صفین گوید: عمار روزی از صف لشكر خارج و در مقابل لشكر دشمن ایستاد و گفت:

«اللهم انك تعلم، انی لو اعلم ان رضاك فی ان اقذف بنفسی هذا البحر لفعلت، اللهم انك تعلم انی لو اعلم ان رضاك فی ان اضع ظبه سیفی فی بطنی ثم انحنی علیه حتی یخرج من ظهری لفعلت، اللهم انی اعلم مما علمتنی انی لا اعمل عملا الیوم هذا هو ارضی لك من جهاد هولاء الفاسقین و لو اعلم الیوم عملا هو ارضی لك منه لفعلته.»

بار خدایا! تو می دانی كه اگر بدانم رضای تو، در این است كه خود را به این دریا (رودخانه ی فرات) بیفكنم خواهم افكند.

پروردگارا! اگر بدانم خشنودی تو، در این است كه نوك شمشیرم را بر شكمم نهاده و بر آن خم شوم تا از پشتم بیرون آید، خواهم نمود.

خدایا! از آنچه را كه به من تعلیم نموده ای، می دانم كه هیچ عملی از من در این روز كه به رضای تو نزدیكتر باشد از جهاد این فاسقان، وجود ندارد.

و در وصیتش گفت: مرا در لباس خون آلودم دفن كنید چرا كه می خواهم در روز قیامت با دشمن مخاصمه نموده، از او نزد پروردگارم شكایت كنم.

[صفحه 113]

«و قال والله لو ضربونا باسیافهم حتی بلغونا سعفات هجر، لعلمت اننا علی الحق و انهم علی الباطل،»

آخرین سخن عمار این بود كه فرمود: به خدا سوگند اگر این گروه ما را با شمشیرهایشان بزنند و تا برگهای درختان خرمای شهر هجر، تعقیب كنند، هر آینه می دانم كه ما بر حق و آنها بر باطل اند.

وی همچنان سرگرم جنگ بود كه ناگهان، ابوالعادیه نیزه ای به پشت او فروبرد كه به زمین افتاد، ابن جوی سكسكی، سر او را برای تقرب به معاویه از بدن جدا نمود. این دو با هم در قتل عمار مخاصمه می نمودند كه عمرو بن عاص بر آنها گذشت و گفت: به خدا سوگند، مخاصمه ی شما برای رفتن به جهنم است، به آنجا بروید و با هم مخاصمه كنید.

[صفحه 114]


صفحه 112، 113، 114.